ELŞƏNائلشنELŞƏNائلشن، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

BİZİM ELŞƏN

پس از چند روز سلام...

سلام تو این چند روز خیلی سرم شلوغه و وقت نمیکنم که بیام نت و لحظات ائلشن جون رو نگارش کنم ولی همه رو دارم مینویسم تا تو یه پست کلی خاطرات این چند روز رو ثبت کنم. فقط همین رو بگم که ائلشن ما داره هر روز شیرینتر و زیباتر از روز قبلش میشه و این شده تمامی خوشبختی این چند روزه ام خدایا شکرت واسه همه چیزایی که بهم دادی اینم یه عکس از ائلشن نازنینمون وقتی که یک روز از عمرش گذشته بود ...
27 آبان 1390

و اما شاه پسر ما ائلشن خان از سفر اومدند...

امروز صبح به اتفاق خواهر خانومم و مریم عزیز رفتیم بیمارستان تا رسیدیم و کارهای اداری بستری شدنش رو انجام دادیم مریم جون رو بستریش کردند تا اینکه عقربه های ساعت رو 12:36 دقیقه ایستاد و زمان برای ما به شکلی دیگر ادامه یافت آری ائلشن خان لطف کرده و قدم بر سرزمین ما گذاشتند... اشک شوق در چشمانم و یک حس غریب... نمیتونم اون لحظه رو بیان کنم و عاجز از این کارم... شیرینترین لحظه عمرم و حتی بهترین ثانیه هایی که داشتم تو یه جو دیگه نفس میکشیدم... و چه لحظه خاطره انگیزی بود برای من... تلفنم مدام داشت زنگ میخورد و تبریک بود که سرازیر به سمت من شده بود خواهرم نسرین نیز خودش رو به بیمارستان رسوند...
10 آبان 1390

48 ساعت مونده تا............

٤٨ ساعت 2880دقیقه 172800ثانیه مونده تا رسیدن به ائلشن نازنین... چند روزی میشه که خیلی بارندگی داریم اونم به صورت شدید و........ هواشناسی میگه که تا سه شنبه بارون میاد. منم سه روزی میشه که به خاطر بارندگی نتونستم برم سر کار و یه مرخصی اجباری شده برام...! و نکته جالب اینه که با اومدن ائلشن جان به سرزمین ما بارندگی هم قطع و هوا آفتابی میشه. خدا شکرت از اینکه قبل از اومدن پسرم بارون و بارندگی و آب و آبادانی رو آوردی تا خبر از اومدن یه فرشته دوست داشتنی بدی. خیلی ممنون ...
8 آبان 1390

96 ساعت مونده تا اومدن یه مسافر از بهشت....

سلام افتادم تو شمردن ساعت اونم بد جوری!!!!! سه شنبه هفته آینده مامان مریم عزیز بایستی بره بیمارستان و بستری بشه واسه.... همون لحظه ای که خیلی وقته منتظرشم. امروز کلی مهمون داریم داداش بهنامم و خانومش؛آبجیم و سام و سعید؛مامانم و بابای عزیزم خلاصه این آخرین مهمونی هستش که بدون حضور ائلشن عزیزمون برپا شده! و هفته بعد ائلشن جان پیش مامان و باباش و یه دنیای دوست داشتنی داره نفس کشیدن رو تجربه میکنه... 96 ساعت مونده تا اومدن یه مسافر از بهشت.... خدا جونم خودت مواظب این مسافر کوچولومون باش.
6 آبان 1390

....ELŞƏNİM gəl daha artıq gec olub

bir nəfəs kimi sən hər nəfəs səslənəcəksən ömrümün zirvəsinə addım atarkən məni xoşbəxt edəcəksən səslərim mən adını ey maralım   elimə şən qatacaqsan şən imin şəngülüsü səni candan daha çox mən sevərim sən nəfəs"sin necə sənsiz dözərim ELŞƏNİM gəl daha artıq gec olub .... ELŞƏNİM GƏL DAHA ARTIQ GEC OLUB ...
1 آبان 1390

تورکجه لای لای(لالایی تورکی)

      لاي لاييْنام يات بالام         گوُن ايله چيْخ بات بالام          من آرزوما چاتماديم            سن آرزووا چات بالام         لاي لاي  آهو گؤز بالام         لاي لاي شيرين سؤز بالام       گؤزَل ليكده دونيادا          تكدي منيم اؤز بالام             لای لاييْنا...
1 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به BİZİM ELŞƏN می باشد